نحوه نصب ویندوز

ساخت وبلاگ

امکانات وب

_چیکار میکنی خله؟ نیوشا_هیییییییییسس ، رادارمو به هم نزن. بیا دارم از این طرف یه صدایی میشنوم. بیا دیگه ... دنبالش راه افتادم راست میگفت هر چی جلو تر میرفتیم صدا واضح تر میشد بعد از چند کیلومتر پیاده روی زیباترین منظره ای که یه ادم ممکنه تو زندگیش ببینه جلو روی ما بود . درختای سر سبز پوشیده در حصارهوای مه الود با رنگین کمون خوشرنگی که از این سر تا اون سر ابشار رو در بر گرفته بود . همیشه دلم میخواست یه کلبه درختی تو همچین فضای رمانتیکی داشتم وبا عشق زندگیم عمرمو سپری میکردم یعنی میشد؟ من، هاکان ،با یه پسر کوچولوی ناز ،......... نیوشا_آی ،باز تب مب نکنی که اینجا از سردار جون و امپولاش خبری نیستا. با لبخند مشت کم جونی به بازوش زدم نیوشا_چرا میزنی؟ یتیم گیر اوردی ؟بزار بزار سرهنگ جونمو ببینم لبخندم با قیافه مظلومی که به خودش گرفته بود به قهقه تبدیل شد نیوشا_ازار ، کوفت ،باز تب گرفتی؟ _گمشو تو هم ، ولی راست راستی تو سرهنگ و دوست داری؟ نیوشا _وای ناتا عاشقشم ؛ میمیرم براش البته از خدا که پنهون نیست از تو چه پنهون من عاشق تمام مردای خوش هیکل ونانازم. هرکی خوشتراشتر عشق منم بیشتر _دیوونه ، یه بار مثل ادم حرف نزنیا.. نیوشا_ااا خوب گفتی راستشو بگو منم گفتم. _خوب بیخیال، چترت و چک کن باید بپریم ،داره بادم میاد میتونیم با کمکش تا نزدیک اوردوگاه پرواز کنیم . نیوشا_ ای جانم،می ونی من فقط بخاطر این چتربازیا وارد ارتش شدم _چیه یادت افتاد به اخرین چتر بازیت؟ نیوشا_ اره، کاشکی حالا اینجا بود ، قزبونش برم ... _کاشکی رو کاشتن سبز نشد ، پایین میبینمت نیوشا_ااا صبر کن منم بیام ناخواهر ارتفاع ابشار اونقدر زیاد بود که به راحتی چترمونو باز کنیم نیوشا_یوهههو، چه حالی میده ناتا اگه میدونستم همچین بهشتی در انتظارمونه زودتر از اینا با کله میومدم... اینقدر حرف زد و لودگی کرد که به پایگاه رسیدیم. ازتفاعمون با زمین هر لحظه کمتر میشد. نیوشا_ناتاشا تو هم سرهنگو کنار هاکان میبینی یا من از خوشی توهم زدم؟ چشمامو کمی ریز کردم اره انگار خود سرهنگ امینی کنار هاکان نظاره گر فرود ما بود . نیوشا _ ای خدا مرامتو عشق است ، کاش یه چیز دیگه ازت خواسته بودم . من و ببین یاد بگیر ناتاشا دیدم داره چترشو هی به اینطرف و اونطرف هدایت میکنه و صاف میره سمت سرهنگ بدبخت، الکی جیغی کشیدوخودشو انداخت تو بغل سرهنگ . شدت برخورد اونقدر زیاد بود که سرهنگ بیچاره نتونست خودشو کنترل کنه با نیوشا نقش زمین شدند وچترنجات افتاد روشون. هاکان با پوز خندی نگاهی به اون وبعد به من انداخت حتما فکر میکرد الانه که منم همین کارو کنم اما کور خونده بود با مهارت چترو کنترل کردم و داشتم فرود میومدیم که یهو باد تندی وزید و منو به سمت هاکان کشید. اوه نه خدای من بمیرمم نباید این اتفاق بیفته.
نحوه نصب ویندوز...
ما را در سایت نحوه نصب ویندوز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : sodabeh mypostiran17174 بازدید : 138 تاريخ : شنبه 28 ارديبهشت 1392 ساعت: 14:59